حدود یه سالی بود که مشکلات شخصی و علاوه بر آن توفیقات اجباری و اختیاری باعث شد تا سفرهای جذابی را به نقاط مختلف کشور داشته باشم. از آن جا که در آینده نتوانم تا به این اندازه گشت و گذار داشته باشم و خاطرات ممکن است کم کم از یادم بروند بر آن شدم تا آن ها را در تایم های بی کاریم مرقوم بفرمایم.
صرفا الان یه سری کی وورد رو می نویسم که رشته کلام دستم باشه
1- سفر به دماوند 3
2- سفر به کلک چال توچال و شیرپلا با آقا صادق طهماسبی 2 (برگشت و نظافت پناهگاه گل ها و موتورهای کوهنورد. برگشت از پس قلعه و پسر کوهنورد مشهدی و آبشار شیر پلا)
3- سفر به درکه با حاج یونس عباسی و سعید حق شناس
4- سفر به کهف الشهدا
5- سفر به داراباد
6- سفر دو ماهه به سمنان و کویر
7- سفر به بابل و کنفرانس انتقال حرارت
8- کنفرانس توربین گاز
9- سفر دو هفته ای نوروزی به کرمانشاه و سرپل ذهاب
10- سفر دو هفته ای به تربت جام جبار بیگ چاه مزار تیمنک و دوستان مراد هواسی و رمضان علی مسجدی و ترک و بازگشت سفر. 2
11- سفر دو ماهه به سمنان و قلب کویر
12- سفر به تهران متروحرم امام شاه عبدالعظیممهمانسراپارک لالهامام زاده صالحجمشیدیهپل طبیعتلاک پشتماهیآب و آتش گل فروشیاستخرمسجد دانشگاهقمجمکران بازار تهران ماهی پلومیدان ولیعصرجشن تهران پارس . اتوبوس پر سر و صدا.بلیط و.
13-سفر به نورالشهدا سیلرمضانروزهافطارطوفان روز اخر رمضان امیر.و.+40
14-بیمارستان سینا و .
15. سفر به بجنورد
16. سفر به مشهد پوریاتهرانیهوییسمنانخرابی ماشینحرمخونه عموبرگشتکویرحسینایمانسرماشاه عبدالعظیم و.
17. سفر به مشهد در 15 اردیبهشتمامانباباپانسیون و
18. سفر به اوشان و فشم .صبح دریاچه چیتگرگرمازارعی.طیبی.ساعی.ایری.عزت پناه شلوغیدعواسندنهارکوهبازیگیلاس.امرجنسی .نیوجرسی.ترافیک و
19ویتامینه حاجی بابا. دایی علی . لیوان بزرگ و. 20
20. آش نیکو صفتانقلاب حلیم و. 10
21. افشاری
22-بستنی.قیطریه 3
23- پارک ساعیساعی+دوستش 1
24. پارک ملتهادی رضایی و.
25. برج میلادصنایع دستی وصالیصفری و.
26- استخر کرج.تهران و.
27- پارک لاله بهار بازارچه ها و. 80
28- تهران پارسسعادت آباد.جانبازانمرزداران-چهاردیواری-زرینکرجشهرریجوان مرد ونکدیدارشیراز وتدریس
29- اعتکاف سال 94 با غفور و محد علیزاده و سهند
امیر خلبان روح الدین ابوطالبی می گوید: مدت زمانی که عباس در «ریس» حضور داشت با علاقه فراوانی دوست یابی می کرد، آنها را با معارف اسلامی آشنا می نمود و می کوشید تا در غربت از انحرافشان جلوگیری کند. به یاد دارم که در آن سال، به علت تراکم بیش از حد دانشجویان اعزامی از کشورهای مختلف، اتاق هایی با مساحت تقریبی سی متر را به دو نفر اختصاص داده بودند. همسویی نظرات و تنهایی، از علت های نزدیکی من با عباس بود؛ به همین خاطر بیشتر وقت ها با او بودم.
یک روز هنگامی که برای مطالعه و تمرین درس ها به اتاق عباس رفتم، در کمال شگفتی «نخی» را دیدم که به دو طرف دیوار نصب شده و مساحت اتاق را به دو نیم تقسیم کرده بود . نخ در ارتفاع متوسط بود، به طوری که مجبور به خم شدن و گذر از نخ شدم. به شوخی گفتم: «عباس! این چیه! چرا بند رخت را در اتاقت بسته ای؟»
او پرسش مرا با تعارف میوه، که همیشه در اتاقش برای میهمانان نگه می داشت، بی پاسخ گذاشت. بعدها دریافتم که هم اتاقی عباس جوانی بی بند وبار است و در طرف دیگر اتاق، دقیقاً رو به روی عباس، تعدادی عکس از هنرپیشه های زن و مرد آمریکایی چسبانده و چند نمونه از مشروبات خارجی را بر روی میزش قرار داده است.
با پرسش های پی در پی من، عباس توضیح داد که با هم اتاقی اش به توافق رسیده و از او خواهش کرده چون او مشروب می خورد لطفاً به این سوی خط نیاید؛ بدین ترتیب یک سوی اتاق متعلق به عباس بود و طرف دیگر به هم اتاقی اش اختصاص داشت و آن نخ هم مرز بین آن دو بود. روزها از پس یکدیگر می گذشت و من هفته ای یکی، دو بار به اتاق عباس می رفتم و در همان محدوده او به تمرین درس های پروازی مشغول می شدم و هر روز می دیدم که به تدریج نخ به قسمت بالاتر دیوار نصب می شود؛ به طوری که دیگر به راحتی از زیر آن عبور می کردم.
یک روز که به اتاق عباس رفتم او خوشحال و شادمان بود و دریافتم که اثری از نخ نیست. علت را جویا شدم . عباس به سمت دیگر اتاق اشاره کرد. من با کمال شگفتی دیدم که عکس های هنرپیشه ها از دیوار برداشته شده بود و از بطری های مشروبات خارجی هم اثری نبود. عباس گفت: دیگر احتیاجی به نخ نیست؛ چون دوستمان با ما یکی شده.
درباره این سایت